اب بازی هانا
روز جمعه همگی رفتیم بیرون دسته جمعی رفتیم اخر جاده جزیره کلی خوش گذشت خانواده دایی حسن شیما و مادرشوهرش کاک شهاب دوست پدرت ومامانم وسوران برادر سامان جایه سر سبزی بود خیلی خوش گذشت خیلی اب بازی کردی از اب هم نمیترسیدی رفته بودی وسط اب اب بازی میکردی تا وقتی هوا تاریک شد از اب نیومدی بیرون فدات شم نفسم تا ساعت 11:30دقیقه شب بیرون بودیم شب هم تو ماشین خوابت برد نتونستم ببرمت حموم مامان فدات شه داره کم کم بزرگ میشه دخترم یه ماه دیگه 2ساله میشه دختر من دختر ناز نازی من واین هم سماور زغالی ما بعداز اب بازی لباساتو عوض کردم امیدوارم همیشه سلامت باشی عزیزترینم تنها دلیل زنده بودنم فدای پستونک خوردنتم بشم برای عید مو هاتو کوتاه کرده بودم ای کاش کوتاهشون نمیکردم خیلی پشیمون شدم دوستت دارم دخمل ماماناین هم جمعه ی ما