نفسم هانا جاننفسم هانا جان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 29 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات کودکی هانا جونم

من وبابای هانا از هم جدا شدیم

1393/9/14 14:34
نویسنده : مامانی
1,390 بازدید
اشتراک گذاری

من وبابات ازهم جدا شدیم  نمیدونم چی بگم ولی دخترک نازم بدون از همه ی دنیا برام مهم تری تنها دلیل  زنده بودنم خیلی سخته از کسی که ۹ماه انتظار دیدنشو داشتم لحظه لحظه آرزوی بزرگشدنشو داشتم همه کسم نفسم هانا دور باشم ولی مجبورم هانا همه کسمی دخمل نازم  عسلم دوستت دارم .جا داره از همه ی دوستانی که کمکم کردن تو لحظات  سخت قوی باشم  تشکر کنم اگه شما ها نبودین نمیتونستم قوی باشم ممنونم از همتون  میام بهتون سر میزنم.

 

 

 

پسندها (8)

نظرات (20)

مریم مامان دونه برفی
15 آذر 93 9:21
چطور ممکنه. البته من از گرفتاری و مشکل شما خبر ندارم. ولی ظاهرا مشکلتون حل شده بود. هانا جون الان پیش کیه واااای خدای من خیلی ناراحت شدم ..
زیــنب (مامان)
15 آذر 93 14:17
سلام عزیزم خیلی متاسفم ولی هر چی که بشه شما مادر هانایی وهیچ کس تو دنیا برای هانا شما نمی شید پس قوی باش وبه آینده خوب وخوش فکر کن
مامان مهلا
16 آذر 93 0:48
خیلی ناراحت شدم با اینکه تا بحال ندیدمتون واقعا جا خوردم گهگداری بهتون سر میزدم خیلی وقت بود نبودین! الان اومدم یهو این خبرو خوندم .......... خبر خوبی نبود! نمیدونم چی بگم..........! غصه نخور همه چیو بسپر بخدا خدا خودش هوای دل یه مادرو داره!
مامان آني
16 آذر 93 1:45
سلام واقعا متاسفم ، نميدونم چي بگم آخه مگه هانا قراره با باباش بمونه؟ براتون سخت نميشه؟ خدا جون كمكشون كن
مامان آني
19 آذر 93 2:20
سلام آخه چرا مگه رابطتون خوب نشده بود پس چرا اينطور شد خدا صبر بده هانا يعني با باباش ميمونه ؟ پس شما چي؟ خيلي خيلي متاسف شدم
مامان سمانه
21 آذر 93 17:23
عزیزم واقعا خیلی ناراحت شدم باید خیلی قوی باشی ک دوری هانا رو تحمل کنی و مطمِنم ک میتونی عزیزم
آزاده (مامان رایان کوچولو)
21 آذر 93 23:45
ای وای عزیزم خیلی ناراحت شدم از شنیدن این خبر.ایشالله که هرچی خیر و صلاح واسه خودت و هانا جونم پیش بیاد.
مامان هانا و آریا
22 آذر 93 2:26
عزیز دلمممم تنم یخ کرد نمیدونم چی بگم، خیلییی ناراحت شدم، امیدوارم هر چی براتون خیر همون پیش بیاد مواظب خودت باش
مامانش
23 آذر 93 9:59
کاش این اتفاق نمی افتاد چون این وسط بزرگترین ضربه و بدترین ضربه برا هانا کوچولو هست.دعا میکنم راه برگشتی وجود داشته باشه و هانا همیشه شاد زندگی کنه.
مامان آنیسا
24 آذر 93 9:16
چی شد یه دفعه ؟ همه چی که خوب شده بود ؟ نمی شد هانا رو جای مهریه برداری ؟ کاش تو یه پست توضیح میدادی ؟
مامان و باباي محمدباقر
24 آذر 93 11:27
آخه چرا؟! طلاق گرفتين؟!
ثمره مامان حوا
27 آذر 93 2:18
از خدا برای سه نفرتون طلب خیر میکنم عزیزم
ثمره مامان حوا
27 آذر 93 2:22
دوستم میتونم رمز علت نبودنتون و داشته باشم؟؟؟؟
شاپرک
10 دی 93 20:41
سلام.نیکان تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده کدش ۹۶ لطفا هر کی میتونه این شماره رو اس کنه به ۱۰۰۰۸۹۱۰۱۰هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم با هر خط فقط یه رای ثبت میشه لطفا هر کس می تونه با چند تا خط مختلف رای بده کد نود و شیش ۹۶ فقط بفرستید کافیه،مرسی
اتی مامان
13 دی 93 18:00
سلام دوستم،ناراحت شدم خانمیبخاطر هانا جون کنار میومدی..
مامان و باباي امير
24 دی 93 9:33
سلام چقدر ناراحت شدم این مطلب رو خوندم احساس کردم یه شوخی هستش امیدوارم هم اینجور باشه ولی یعنی تو پنج سال چقدر میشه یکی رو شناخت و ازش برید خیلی زود تصمیم گرفتین من اینقدر از کلمه طلاق و نساختن با همدیگه نفرت دارم که حتی صرف خوشبختی بچه ام حاضر هستم همه چی رو توزندگیم تحمل کنم مردها درسته که بخاطر ظاهرشون قوی نشون میدن ولی زن باید مثل کوه باشه قوی استوار وپایدار کاش به خاطر فرزندتون بیشتر فکر میکردین اگه اون بچه رو دوست دارین پس همسرتون رو هم دوست دارین چون قسمتی ازاونه
مامان علی
15 بهمن 93 8:37
من تازه با وبتون آشنا شدم با این پست خدایی ناراحت شدم آخه شما که هنوز سنی نداری کاش برای ادامه زندگی و چون دخمل گلی داشتی تلاش میکردی البته من در زندگی شخصی شما نیستم اما حتما اذیت بودید که این کار رو کردید امیدوارمکه تصمیم درست رو گرفته باشید ببخش که فضولی کردم
محمد
25 بهمن 93 12:39
سلام بروزم با وسایل جدید "آماده سازی کیک، دسر" بروزم. به منم سربزن.
مامان هانا و آریا
26 بهمن 93 13:37
عزیزم نگرانت شدم، هانا جونم خوبه؟ خودت خوبی؟
دختربهاری
22 اسفند 93 16:48
سلام واقعا متاسف شدم