برای عزیزترینم هانا
تو امدی وخدا خواست دخترم باشی وبهترین غزل توی دفترم باشی وتو امدی که بخندی خدا به من خندید و استخاره زدم:گفت هانا یم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند تو باغ صنوبرم باشی خدا کند پراز عشق مادرت باشی همیشه کاش که یک سمت مادرت باشد وتوهم بخندی ودرسمت دیگرم باشی تو امدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس میرقصد بیا گلم خدا خواست دخترم باشی تو امدی وخدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز اخرم باشی. عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست ! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود ودیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد.